.

نوشته‌جات

.

نوشته‌جات

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «او» ثبت شده است

در امتداد وحدت

هوا محو درود و آفرین بود

نگاه آسمان‌ها بر زمین بود

 

زمین در سر هوای آسمان داشت

سری سبز و دلی آتش‌فشان داشت

 

قلم سر داد نقش کاف و نون را

به حرف آورد سر یسطرون را

 

حروف آهنگ جوهر را شنیدند

قلم می‌گفت و دفتر را شنیدند

 

قلم نو کرد آوای کهن را

به جوهر گفت فرجام سخن را

 

سخن تا حرف خود را با کجا زد

به هر اسمی مسمی را صدا زد

 

حروف از نام بردن دم گرفتند

دم از نام بنی آدم گرفتند...

*

زمان می‌گشت و عالم تازه می‌شد

تکاپویی بلندآوازه می‌شد

 

تکاپوی تماشای درنگی

ورای خواهش هر صلح و جنگی

 

تماشای خیالی آفتابی

بیابانی به هر صورت سرابی

 

سراب آیینه از تشویش دارد

هوای آب را با خویش دارد

 

سراب است و دلی همرنگ شیشه

سر آب است یا باران همیشه

 

زیارتنامه راه است و رفتن

که دعوتنامه راه است و رفتن

 

که می‌گوید که یاد او سراب است

سراب آیینه‌دار آفتاب است.

رباعی

همصحبت جست‌وجوست اندیشیدن

درباره گفت‌وگوست اندیشیدن

من کیست و یارایی اندیشه کجا

با خویش خیال اوست اندیشیدن

رباعی

با خود گفتی من تو و اویت باشم

باشی و به فکر جستجویت باشم

خورشید بیا کنار تا من هرشب

یک ماه تمام روبه‌رویت باشم